اولین دندونپزشکی پسرطلا
سلام به گل پسر خودم. اومدم از خاطرات یه سفر خوب برات بنویسم. روز دوشنبه پنجم اسفند، یه اردوی خانوادگی برامون تدارک دیده بودن از طرف شورای سیاستگذاری. ماهم راهی مشهد شدیم. چند شبی میشد که توی خواب ناله میکردی و ماهم فکر میکردیم خواب بد میبینی. اما روز دوشنبه صبح فهمیدیم دندونت خیلی درد میکنه. خلاصه صبح از شدت درد گریه میکردی. قطره دندون درد برات میریختم میسوختی و اشک میریختی. اینقدر دلم میسوخت واست که حد نداره. کاری هم ازم برنمیومد. خلاصه راهی شدیم. به تربت رسیدیم باز بی تاب شدی از درذ. اذان مغرب رسیدیم مشهد. به دایی جون زنگ زدم که دکتر فاطمی که دوست دایی جونه، هماهنگ کنه ببریمت. دایی هم زحمت کشیدن دکتر ...